خلاصه :

داستان دختری‌ ا ست که در  کودکی، با دریافت تصویری بر پرده‌ی سفید ذهنش، بزرگسالی مخدوشی برایش رقم خورده و عزم آن دارد که با مهربان‌ترین همراه و همنوازش، خوش‌ترین لحظات را بر اریکه‌ی خیالش ثبت کند و آن که واقعیت این همراهی را به ته خط می‌رساند،‌‌ همان اوست که…

 

مقدمه:
همیشه می‌دانستم که همراهی‌ات با آن عطر دلپذیر، رویایی است که تنها می‌توان با خود از آن یاد نمود.
همیشه می‌دانستی که من، تُرد‌تر از آنم که ندید‌‌ن‌هایت را بپذیریم و اگر نیایی و بر هیجان بی‌رنگ نگاهم

قدم نگذاری، فرو خواهم شکست.
تو نبودی و کسی آمد که بر جایگاه خیالت نشست و سلطانی کرد و عطر ماندگارت را شست و

بهشت را بر من فرود آورد. تو نبودی…

 قسمتی از داستان

بهار:
– «پاسخگوی پانصد و هفده» بفرمایید؟
– کمک خانوم تو رو خدا کمک
– الو الو صدام رو دارید؟
– کمکم کنید
– عزیزم… خانوم… فکر کنم اشتباه گرفتید! به جای هشت باید پنج می‌زدید که به اورژانس وصل بشه، این‌جا صد و هجدهه، متوجه‌اید خانوم؟
صداش بریده‌بریده به گوشم می‌رسید.
– کمک کنید دستم ح س ندار ه… کمک
با خودم گفتم: خدایا، این دیگه چیه؟ عجب گرفتاری شدم. حالا چی کار باید بکنم؟
صداش از ته چاه می‌اومد، یه طوری که انگار گوشی تلفن ازش فاصله داره. سنش هم به نظر بالا می‌رسید.
– خانوم گوش کنید، لااقل بگید کجایید؟ چه اتفاقی براتون افتاده؟
صدای زمزمه‌ی منقطعش، خیلی بد به گوشم می‌رسید.
– قل بم درد می‌ کنه.
– می‌تونید آدرستون رو بگید؟
– خیابو ن مقا می‌ کوچ ـه ته را نی پلا ک هفت زنگ یک خدا… یا

– الو الو خانوم الان به اورژانس زنگ می‌زنم تا به کمکتون بیاد، می‌شنوید؟

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

دانلود



رمانک دانلود ,رمان ,فایل ,سایت ,خانوم ,می‌رسید ,دانلود فایل ,بهار نارنج ,دانلود رمان ,گوشم می‌رسید منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

الان بخر تحویل بگیر فروشگاه سیم و کابل تک غرب علوم اجرایی مرد آبی اینجا همه چی هست انجام پروژه های برنامه نویسی جاوا java آموزش آشپزی اطلاعات و معرفی لپ تاپ ها