خلاصه: در جنگلی سیاه که سال‌هاست موجوداتش رنگ آفتاب را ندیده و بوی خوش چمن‌زار را نچشیده اند، دختری می‌آید. دختری از جنس شجاعت، برای شکست ملکه‌ای از جنس پلیدی. چه کسی میتواند ملکه پلید را شکست دهد و بر گرگینه ترسناکش غلبه کند؟ خورشید دفن شده را بیرون بکشد و به خانه بازگردد؟ او همان دختر است.

 

 

 

قسمتی از متن رمان :

لبخندم تبدیل به ناراحتی شد. مادر بزرگم پیر بود و تنها توی خونه‌ای بزرگ وسط‌ جنگل زندگی می‌کرد. خونه‌ای که همیشه تاریک بود و مادربزرگ من هم اونقدر ترسو بود که همیشه یک جفت دستکش برق دستش می‌کرد و هر کس غذا را روی اجاق درست نمی‌کرد و همیشه می‌ترسید تا با استفاده از وسایل برقی بمیره. همیشه یا غذاش رو می‌ یا غذا را خودش بدون گاز درست می‌کرد. بدتر از همه اینکه گیاه خوار هم بود. من از سبزیجات متنفر بودم ولی حالا تمام تابستون رو مجبور بودم باهاشون سپری کنم. آهی کشیدم و پتو را روی سرم کشیدم و مادرم هم تا دید محکم پتو رو از روم کنار زد.
– بلند شو برو دست و صورتت رو بشور؛ دیرت میشه!
با آه و ناله به سمت دستشویی رفتم. دست و صورتم رو شستم و لباس‌هام رو پوشیدم.
– صبحانه رو خونه مادربزرگ می‌خورم؟

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

دانلود
رمانک رمان ,سایت ,می‌کرد منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان شرکت پالایش کود | اخبار کشاورزی سی گل زیبایی های روز تو بهترین خرید رو از ما داشته باش تاج تنهایی من بیوگرافی بازیگران مجله شیرینی تا