خلاصه رمان:

درباره یه دختره که برای کاره پدرش هویتش عوض میشه باعث میشه از عزیزاش دور بشه…

 

 

 

قسمتی از رمان عشق بچگی :

رفتم تو دانشگاه همه جارو داشتم میدیدم که صدای حرف زدن چند تا دختر اومد رفتم جلوتر صدا واضح نبود…

جلوتر رفتم که کلیده خونه از جیبم افتاد. صدا بدی داد.

سه جفت چشم برگشت سمتم.

من گفتم: ببخشید داشتم اینهارو دید میزدم صدای شما ها رو شنیدم .

دختره چشم رنگیه گفت: یعنی قصد فضولی نداشتی نه؟؟

من گفتم: نه قصد فضولی چرا. چی بهم میرسه آخه؟!

دختر بغلیش گفت: اشکال ندار ه خب بگو تو هم مثل ما تازه واردی.

من گفتم: اره تازه واردم.

دختر سومی گفت: خودتو معرفی کن؟

من گفتم: فریماه علیزاده هستم ۱۹ ساله از رشت .

دختر چشم رنگیه گفت: منم ماندانا یوسفی ۱۹ ساله از اصفهان.

دختر بغلیش گفت: منم ترانه مهرپرور ۱۹ شیراز.

دختر سومی گفت: منم شیما نادری ۱۹ تهران.

من دستمو بردم جلو گفتم : خوشبختم باهاتون دوستای خوبی میشی نه.

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 


دانلود
رمانک رمان ,دختر ,دانلود ,گفتم ,فایل ,بچگی ,دانلود فایل ,دانلود رمان ,دختر سومی ,دختر بغلیش منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تخفیفان اینجا همه چی هست دانلود آهنگ جدید با لینک مستقیم ؛ موزیکس پوزیکس دربی 86 | پرسپولیس استقلال پنجشنبه 10 اسفند 96 best-sites پرسش مهر بیستم رئیس جمهور 99-98 لوارا